اپیزود اول 

یک سال و نیم دیگه 

_ ماماااااان مامااااان من تونستمممم 

+ چی میگی ستوده :| 

_ من تونستمممم معماری تهران  دیدیییی دیدییییی! اینههههه 

+قربونت برم دخترکم دیدی من همش میگفتم تو میتونی؟

_ اره منظورت همون وقتاییِ که میگفتی اخر همینجا سر کوه باید بفرستمت دانشگاه :| ؟



اپیزود دوم 

سه سال و نیم دیگه 

_خسته نباشین استاد 

+ خسته نباشین بچه ها کیان مهر تو بمون کارت دارم 

.

_ بله استاد کارم داشتین ؟

+کیانمر راستش میخواستم یه پیشنهادی رو بهت بدم 

_ چه پیشنهادی استاد

+میخواستم ازت بخوام تو یکی از شرکت های من مشغول به کار شی راستش مدیر عامل اونجا پسرمه که دنبال یه معمار خلاق میگرده تا از فکرا و ایده های جدیدش استقبال کنه 

خودت میدونی که خلاقیت چقدر کم شده ( من نمیدونم چرا درحالی که  اعتماد به نفسم اینقدر تخریب شدس گاهی وقتا اینقدر خودشیفته میشمم D:)

_ میتونم فکرامو بکنم و بهتون خبر بدم استاد ؟ 

+البته فقط یکم زودتر 

دوروز بعد 


_ سلام استاد خسته نباشید عذرخواهی میکنم که بد موقع مزاحم شدم 

+سلام کیانمهر نه این چه حرفیه کاری از من برمیاد؟

_ راستش راجب پیشنهادتون فکر کردم !

+خب میشنوم 

_ من قبول میکنم ولی خب میدونین من چند روز در هفته رو دانشگاهم 

+نگران نباش ما کاملا به شرایط تو واقفیم فقط فردا بیا به این ادرسی که میگم تا بیشتر صحبت کنیم 


اپیزود سوم 

 رینگ رینگگگگ ( بهتر بلد نبودم صدای زنگ دربیارم حقیقتا  D:)

_صولتی بی اغراق دهمین باره داری بهم زنگ میزنی و هنوز دقیقا چهارساعت تا مراسم مونده !

+عدرخواهی میکنم ولی باور کنین برای هماهنگی یسری چیزها مجبورم 

رستورانی که گفته بودین رزرو کنم امشب متاسفانه یهویی یه اتفاقی افتاده و تعطیل شده 

_ خب رستورانو عوض کن این اخه مهمه هی به من استرس وارد میکنی این همه رستوران واقعا ! به رستوران دارچین زنگ بزن !

+باشه ببخشید مزاحم شدم زودتر بیاین لطفا 

_باشه کم کم راه می افتم 

 یه نگاه از سر کلافگی به اطرافم انداختم چقدر دکوراسیون خونمو دوست داشتم کتابخونه بزرگمو که کل یکی از دیوارای پذیرایی رو گرفته میز نقشه کشیم که درست وسط پذیراییه گلدونام کاناپه ی رنگی رنگیم ^_^ و تابلوهای نقاشی قشنگم 

من برای ساختن این خونه و برای ساختن صاحب این خونه خیلی زحمت کشیدم و همه چیزرو درست از تولد ۱۷ سالگیم از صفر صفر ساختم

سرمو ت دادم الان وقت این حرفا نبود وگرنه صولتی برای بار یازدهم زنگ میزد و داد و بیداد میکرد که کدوم رئیس شرکتیو دیدی برای افتتاحیه شرکتش دیر برسهه 



+اره اره یه عقاب همیشه تنهاست D:

++ستوده جان اون اول اولش لازمه وا کردن کتابای درسیته هرچند داری بهتر پیش میری ولی خب یکم سرعتم بد نیست -_-


+++مرسی از آنه و چارلی برای دعوت کردن ^_^ 



مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها