هشدار : متن زیر حاوی مقادیر زیادی گله شکایت و بغض است .

 

چیزی مثل خوره مرا میخورد و آنقدر غد و یکدنده هستم که هیچ چیز نگویم حتی اگر قرمزی چشمهایم دقیقه به دقیقه بیشتر شود و شجریان برای بار هزارم پلی شود خیلی وقت پیش نوشته بودم وقتی آدم اندوهگین است انگار کسی زیر ترس ها و ناکامی ها با خودکار قرمز خط کشیده باشد. سیستم دفاعی بدن من اصولا خیلی خنده دار است اولین ریکشنش دربرابر ناراحتی معده درد است بعدش سردرد و بعدش انگار شروع میکند به نبض زدن در گوشم و درد همینطور درتمام بدنم جاری میشود  انگار که خاکستر ققنوسی که هرگز نبوده ام روی دوشم سنگینی میکند . همه ی فلسفی بافی هایم از بین رفته اند هی به دست هایم نگاه میکنم و ناامید تر میشوم صدایی برای بار هزارم تکرار میکند : نمیتوانی  وفقط خودت را مسخره کرده ای . 

 

+ بسان بادکنکی که نخش را ول کرده اند توی آسمان  غمگین  بی پناه ناامید ناامید ناامید 

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها